چکیده
یکی از مباحث مهم علوم قرآنی، بحث «سنت های قرآنی» است و سنت همان راهی است که در جمیع زمانها به گونه واحدی طی می شود و به عبارتی بیان تأکیدی نوعی ارتباط علت و معلول میان حوادث جهان می باشد. این حوادث گاه ارتباط بسیار وسیعی با عملکردهای انسانی دارد به گونه ای که برخی از آنها بر اساس اعمال و رفتار انسانها شکل می گیرند، چه بسا نعمت ها، نقمت ها، توجهات و عدم اقبال الهی و... در سایه این رفتارهاست. این روابط در قرآن چنان عمیق معرفی شده اند که « نه تبدیل پذیرند» و «نه تخلف از آنها امکان دارد!» (43/ فاطر)
در تفاسیر و کتب علوم قرآنی اغلب به سنت های اجتماعی اشاره شده، حال آنکه سنت های متعدد دیگری از جمله سنت های عرفانی نیز در قرآن آمده است که توجه و تدبر در آنها نقش کاربردی و وسیعی در زندگی فردی و اجتماعی دارد. آیه هایی که حاوی این پیام ها هستند از دیرباز سرلوحه نویسندگان متون عرفانی از جمله قشیری در لطایف الاشارات، خواجه عبدالله انصاری در منازل السائرین و میبدی در کشف الاسرار قرار گرفته، بدون اینکه اشاره ای به سنت بودن آنها و یا حداقل جمع بندی کاملی در این زمینه شده باشد. در این تحقیق تا حد امکان سعی بر معرفی برخی از سنت های عرفانی در قرآن کریم شده است.
مقدمه
قرآن کریم به عنوان کتاب جامع هدایتگر بشر در برگیرنده برنامه زندگی دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی و شامل دستورالعمل ها و روش های بهتر زیستن، ارائه جهان بینی دقیق و منحصر به فرد و مسائل ریز اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و... است. از جمله مواردی که می توان از متن این کتاب آسمانی استخراج نمود و در زندگی به کار گرفت فرمولهای کلی و تخلف ناپذیری است که به نام «سنت های قرآنی» همواره راه گشای بشر در طول تاریخ است. سنت در لغت به معنای اصل واحد کلی و نیز جریان یافتن و راندن شی به سهولت است (معجم مقاییس اللغه؛ ابوالحسین احمد بن فارس بن زکریا؛ ص 61) و در گذر معنای قرآن مراد از سنت الهی اصل واحدی است که در همه زمانها و مکانها با وجود شرایط خاص ایجاد می گردد، به گونه ای که این سنت ها نه «تبدیل می پذیرند و نه تحویل» (2)
برخی از این سنت ها به علت بیان و تکرار در تفاسیر و کتب متعدد بسیار شناخته شده اند نظیر سنت امهال، سنت استدراج، سنت تغییر اقوام و ملتها و ... اما اهمیت قضیه سنت های الهی زمانی بیشتر آشکار می شود که بدانیم سنت های بسیار زیاد استخراج نشده ای در قرآن وجود دارند که در خور تأمل و تدبرند. از این میان می توان به سنت های عرفانی قرآن اشاره نمود مراد از سنت های عرفانی قرآن، آن دسته از سنت هایی است که اولاً به صورت قانون کلی و جامع به نوعی رابطه علی و معلولی حوادث اشاره دارند و ثانیاً جنبه و وجهه ای عرفانی دارند.
اهمیت شناخت این سنت ها تا بدانجاست که بدانیم هر موجودی طوعا یا کرها به نوعی سالک سیر الی الله است و در این میان انسان نقش منحصر به فرد و ویژه ای دارد. قدم گذاشتن در عرصه زندگی بدون در نظر گرفتن این سنت ها، پیامدی جز دوری بی حاصل و یا حرکت در بیراهی و گمراهی ندارد. در این تحقیق سعی بر آن است که به معرفی کوتاه و اجمالی برخی از این سنت ها پرداخته شود. روش تحقیق به این صورت است که در ابتدای شناسایی هر سنت یک یا دو آیه مرتبط ذکر شده، آنگاه با رجوع به متون عرفانی جایگاه مفهومی آیه را بررسی کرده و سپس به توضیح سنتی که در آن آیه مندرج شده است پرداخته می شود. امید است با عنایت ویژه حضرت حق تعالی گامی هر چند کوچک و ناچیز در راه اعتلای علوم قرآنی برداشته شود.
سنت «اعتراض از ذکر و تنگی معیشت»
آیه: « هر که از یاد من رو بگرداند او را زندگانی تنگ و سخت خواهد بود. »(3) «کسی که از یاد پروردگار اعتراض کند خدا او را به عذابی دشوار اندازد.»(4)
در آیه 124 سوره مبارکه طه به ارتباط علی و معلولی ذکر (یاد خدا) و ضنک معیشت (تنگی و سختی امورات زندگی) اشاره شده و در آیه 17 جن نیز عذاب صعید را (عذاب دشوار و شاق) به عنوان حادثه ای که پیامد فراموشی ذکر خداست می داند.
ذکر در متون عرفانی، از جایگاه بسیار والایی برخوردار است به طوری که یکی از فصل های اساسی اکثر متون را به خود اختصاص داده است. گرچه ذکر در اینجا اعم از فهم و کاربرد متعارف عرفانی آن می باشد اما آنچه عرفا از ذکر معنی کرده اند در ارتباط با عمق و ذات این عمل می باشد و نه رویه و لایه ای از آنچه برداشت سطحی عوام الناس است. قدیمی ترین دست نوشته عرفانی- اللمع- حقیقت ذکر را چنین معرفی می کند: « و گونه دیگر [ذکر] آگاهی دل از شرایط ذکر است: این که بدانی که خدا بی همتاست در اسامی و صفات و نشر احسان و چیرگی فرمان بر همه آفریده ها... مراقبان دل به اندازه آگاهی دل خویش خدا را یاد می کنند . مهرورزان به اندازه گشایش نعمت های او. »
شبلی را از حقیقت ذکر پرسیدند؟ گفت: فراموشی خود ذکر، یعنی یادکرهایت را برای خدا از ذهن دور کنی و هر چه جز خداست از یاد ببری» (ترجمعه اللمع فی التصوف؛ ابونصر سراج؛ ص 258)
صاحب مرصاد العباد در اهمیت ذکر به آیات عدیده ای اشاره کرده از جمله « مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم» (2/ بقره) و سپس به بیان دلیل توجه قرآن به ذکر می پردازد وی معتقد است روح بر عالم ملک و ملکوت گذر کرد تا به قالب جسم پیوست و هر چیزی را که در این گذر مطالعه و مشاهده می کرد به همان میزان از ذکر حق باز می ماند تا آنگاه که عده ای چنان دچار حجابها شدند که به طور کلی حق را فراموش کردند و این خود فراموشی سبب شد خدا نیز آنان را فراموش کند چرا که در قرآن نیز آمده است: «خدا را فراموش کردند پس خدا نیز آنها را فراموش کرد.» (68/9)
نتیجه اینکه حجاب از نیستان و فراموشی ایجاد می شود و باعث بیماری قلب ها می گردد و چون علاج هر چیزی به ضد آن است از شفاخانه قرآن شربت «خداوند را بسیار ذکر کنید» (41/33) نازل گردید. (5)
نکته دیگری که از بینات فوق می توان استنتاج کرد این است که اولاً توجه صرف و دائمی به ماسوی الله سبب فراموشی خدا می گردد و حاصل این خدا فراموشی نیز عدم توجه و عنایت خدا به انسان می گردد.
با این تفاوت که تاوان سنگین فراموشی خدا از زبان قرآن «معیشت ضنک» و «عذاب صعید» است. سنت روی گردانی از ذکر خدا و زندگانی سخت از سنت های عرفانی قرآن است.
مفسران برای «معیشت ضنک» معانی متعددی را بیان کرده اند از جمله شقاوت، تنگی، عذاب گور، کسب پلید و... و نیز ابن عباس معتقد است که هر آن مالی که خدا به بندگان دهد اگر اندک یا بسیار باشد اما در آن خیری نباشد آن معیشت ضنک بود، پس معنی آیه این نیست که هر کس از ذکر خدا عدول کند، روزی او اندک شود چرا که کافران بسیاری هستندکه زندگیشان بسیار فراخ و وسیع است بلکه منظور این است که کسانی که گمانشان به خدا بد باشد، برایشان خرج کردن و نفقه کردن سخت باشد و یا از آن خیری نبیند (ر. ک. روش الجنان و روح الجنان؛ ابوالفتح رازی؛ ج13؛ ص 195)
صاحب تفسیر خسروی نیز همین معنا را از معیشت ضنک در نظر گرفته و نتیجه می گیرد که: هر کس از یاد خدا روگردان شود زندگیش تنگ و سخت خواهد بود زیرا خداوند به سبب اعراض او از ذکر خود روزی را بر او دشوار فرماید و اگر ظاهراً وسعت رزقی به او دهد به واسطه حسن امساک و خست و خرج نکردن مال زندگی بر او تنگ می شود و اگر هم خرج کند به واسطه حرص بر جمع آوری مال و زیادتی طلب در کسب منال معیشت بر او تنگ می شود. (ر. ک. تفسیر خسروی؛ شاهزاده علی رضا خسروانی؛ ج5؛ ص 489)
از آنجا که رابطه علی و معلولی بین اعراض از ذکر و تنگی معیشت در تاریخ مکرر دیده شده، می توان آن را نوعی سنت تخلف ناپذیر الهی دانست. صاحب تفسیر کشف الحقایق به این قضیه اشاره کرده است: «سرگذشت ملل و طوایف مشرک و کافر همچنین عاصیان مصر درس عبرت می باشد» (تفسیر کشف الحقایق؛ محمد کریم العلوی الحسینی الموسوی؛ ج2؛ ص 412)
بنابراین اگر چه از یک طرف ایمان و تقوی باعث فزونی نعمت می شود، از سوی دیگر فزونی نعمت با آزمونهای متعدد الهی و از سوی سوم اعراض از یاد خدا با عذاب مشقت بار و روز افزون خداوند همراه است که هر سه جهت این روابط در آیه 17 جن آمده است. (ر. ک. تفسیر نمونه؛ مکارم شیرازی؛ ج25؛ ص 122)
در پایان این مبحث می توان به این نتیجه رسید: ذکر که یک امر معنوی و درونی- و نه فقط بحثی لفظی و زبانی می باشد- عامل موثر در یک امر مادی دنیوی یعنی معیشت و رزق و روزی است. چه بسیارند انسانهایی که علیرغم تلاش زیاد در پی کسب روزی خود، هر روز می دوند و در زحمت و تعب هستند اما به واسطه فراموشی و رویگردانی از یاد خدا هرگز خیری از تلاشهای خود نمی بیند و این نتیجه غفلت از این سنت عظیم الهی است.
سنت «تقوا و بارش برکات آسمانی و گشایش های زمینی»
آیه: «اگر مردم شهرها ایمان آورده و تقوا پیشه می کردند، قطعاً برکاتی از آسمان و زمین برایشان می گشودیم» (اعراف/96) « و هر که تقوا پیشه کند، خداوند برای او راه بیرون شدن (از حوادث سخت عالم را) بر او می گشاید و از جایی که گمان نمی برد، او را روزی می دهد.» (6)
در جای جای قرآن کریم، از مسلمانان خواسته است که ایمان بیاورند و تقوی الهی پیشه کنند. اما تقوا پیشگی تنها یک شعار نیست بلکه دارای بار معنایی وسیعی می باشد. از نظر علامه طباطبایی(ره) تقوا همان عمل صالح است و اگر در برخی آیات کلمه ایمان به کلمه تقوا مبدل شده برای این است که بفهماند ایمان بدون تقوا به درد نمی خورد و باید توام با عمل باشد (ترجمه تفسیر المیزان؛ علامه طباطبایی؛ ج2؛ ص 165)
همچنین در تفسیر دیگری از معنی تقوا آمده است: « اشاره به این حقیقت دارد که تقوا موجب تحرک و تفوق است نه فقط ایمانی قلبی.» (تفسیر پرتوی از قرآن، سید محمود طالقانی؛ ج2؛ ص 107) اصل کلمه تقوا از «وقی» «وقایه» می آید و به معنای نگهداشتن؛ پیشگیری و پرهیز است. در متون عرفانی تقوا گاه با همین عبارت و گاه به صورت خاص تر هم معنای «ورع» به کار رفته است.
ابوالقاسم قشیری در تعریف تقوا گفته است: «تقوی جمع کردن چیزهاست و حقیقت تقوی پرهیزیدن است به طاعت خدای از عقوبت وی و اصل تقوی از شرک و پرهیزیدن است، پس از آن پرهیزیدن از معصیتها و از بدیها پس از آن پرهیز از شبه ها» «ترجمه رساله قشریه؛ ابوالقاسم قشیری؛ ص 160»
به نظر می رسد اساس همه خوبیها و فضایل تقواست. با مراجعه به متون عرفانی و روایی این مدعا ثابت می شود. برخی از فضایلی که وابسته به تقوی می باشد چنین است:
- تقوا انسان را به خدا نزدیک و از غیر خدا دور می کند (ر. ک. همان؛ ص 161)
- تقوا انسان را از معصیت دور می کند (ر. ک. همان جا)
- تقوا باعث ایجاد و تقویت فضایلی از قبیل توکل، رضا و صبر می شود (ر. ک. همان، ص 162)
- تقوا باعث افزایش مراقبت و توجه به اعمال می شود( ر. ک. همان، ص 163)
- خداوند با متقین است. (7)
- بهترین زاد و توشه تقواست. (8)
- عاقبت خیر در تقوا داشتن است. (9)
- تقوای قلوب باعث تعظیم شعائر الهی می شود. (10)
- از نمودهای تقوا، داشتن عدالت است. (11)
با مراجعه به آیات و احادیث کمتر توصیه ای را می توان یافت که جنبه ای از تقوا داشتن در آن نباشد گویا تجهیز ایمان که یک باور ذهنی است به تقوا که عمل به احکام الهی همراه با استحکام لازم می باشد امری اجتناب ناپذیر در شرایط مسلمانی است. اما تأثیر داشتن تقوا در قرآن فراتر از یک اعتقاد و وظیفه شخصی معرفی شده است، به گونه ای که قرآن کریم مرتبه تقوا را چنان بالا می برد که عملکرد زمین و آسمان نیز به عنوان مأموران الهی، انعکاسی از تقوا داشتن یا نداشتن انسانها می شود.
قرآن در یکی دو آیه صریحاً به این امر اشاره می کند. آیات 96 اعراف و 3 طلاق به این سنت قطعی و مسلم عرفانی اشاره دارند که کلید گشایش برکات آسمان و زمین در تقوا پیشگی است با این تفاوت که در آیه 96 اعراف تقوای جمعی را عامل ریزش برکات می داند و آیه 3 طلاق تقوای فردی را عامل گشایش مشکلات فرد از آن جمله تنگدستی و کاهش رزق و روزی معرفی می کند.
تفسیر المیزان در شرح این سنت الهی صریحاً به تأثیر تقوا در باز شدن گره های رزق و روزی اشاره کرده است: «برکات به معنای هر چیز کثیری از قبیل امنیت، آسایش، سلامتی مال و اولاد است که غالباً انسان به فقد آنها مورد آزمایش قرار می گیرد. در جمله فتحنا علیهم برکات... استعاره به کنایه به کار رفته برای اینکه برکات را به مجرایی تشبیه کرده که نعمت های الهی از آن مجرا بر آدمیان جریان می یابد، باران و برف هر کدام در موقع مناسب و به تعداد نافع می بارد، هوا در موقعش گرم و در موقعش سرد شده و در نتیجه غلات و میوه ها فراوان می شود البته این در موقعی است که مردم به خدای خود ایمان آورده و تقوا پیشه کنند وگرنه این مجرا بسته شده و جریانش قطع می گردد جمله ولو أن اهل القری... دلالت بر اینکه افتتاح ابواب برکات مسبب از ایمان و تقوای جمعیت هاست نه ایمان یک نفر و دو نفر از آنها، چون کفر و فسق جمعیت، با ایمان و تقوای چند نفر باز کار خود را می کند.» (ترجمه تفسیر المیزان؛ علامه طباطبایی؛ ج8، ص 254)
در تفسیر اثنی عشری نیز در ترجمه آیه 96 اعراف اشاره به این سنت کرده است: «هر آینه می گشادیم برایشان و عطا می فرمودیم برکات و خیرات نامیه از آسمان به انزال باران و از زمین به اخراج نباتات و اثمار و کثرت مواشی و انعام و حصول امن و سلامتی.» (تفسیر اثنی عشری؛ ج4؛ ص 145) بنابراین همچنان که تقوا داشتن یک شعار صرف نیست تأثیرات آن خصوصاً به صورت دسته جمعی نیز امری جدی و غیر قابل انکار است و این راه معنوی ثابتی است که قرآن برای حتی باز شدن گره های مادی زندگی توصیه می کند.
سنت «تسلیم و اهتداء»
آیه: «هر کس توجه بی شائبه خویش را سوی خدا کند و نیکوکار باشد، به دستاویز محکمی چنگ زده و عاقبت کارها سوی خداست.» (12)
«آن که اسلام آورد براستی به راه رشد شتافت» (13)
«خداوند هر کس را که از پی رضا و خشنودی او راه سلامت پوید هدایت کند و او را از تاریکی جهل و گناه بیرون آرد و به عالم نور داخل گرداند و به راه راست وی را رهبری کند.» (14)
تسلیم در لغت از ریشه «سلم» و «سلم» به معنای پاک بودن از آفات ظاهری و باطنی است و مسلم به کسی گویند که با تمام وجود خود، به رضای الهی تن در داده و منقاد و مطیع امر خداست و به این ترتیب از جمیع آفات ظاهری و باطنی که همگی از وساوس شیطان بیرون و درون ریشه گرفته رهایی یافته است. (ر. ک. مفردات الفاظ القرآن؛ راغب اصفهانی؛ ص 421)
به نظر می رسد «تسلیم» در متون عرفانی معادل مقام رضا و از ثمرات مقام توکل باشد و «رضا، آخرین پله تکامل در مقام های روحی از نظر صاحب اللمع می باشد. (ترجمه اللمع فی التصوف؛ ابونصر سراج؛ ص 106) هر چند در مراحل نمایش توکل، عارف بالله به مرحله ای می رسد که خود را در برابر قضا و قدر الهی همچون مرده ای در گورستان تصور می کند که خاموش است و جز اراده او، اراده ای یا ندارد! . (ر. ک. همان؛ ص 105) باید در نظر داشت که این تصور به معنای درک عمیق و فهم بالای عارف است که در منتهی الیه توحید افعالی خود را چنین سرسپرده و تسلیم امر حق می کند نه نوعی کج اندیشی و راحت طلبی که اغلب مردم از توکل به خدا در نظر دارند! بر اساس آیه 16 سوره مبارکه مائده پاداش این سرسپردگی و دل سپردگی عالمانه و عارفانه انسان به خدا، هدایت یافتن در «صراط مستقیم» و متصل شدن به «عروه الوثقی» و در نتیجه رهایی از تاریکی جهل و ورود به عالم نور است. نظیر همین مضمون در آیات بسیاری از قرآن کریم روایت شده است و می توان به این نتیجه رسید که طبق سنت عرفانی الهی هر آن کس که در برابر خدا خود را تسلیم محض نماید، خداوند به پاداش این عمل او را هدایت خاص خواهد نمود. در تفسیر آیه 22 سوره مبارکه لقمان، علامه طباطبایی(ره) به بیان معانی «یسلم» و «محسن» پرداخته و چنین نتیجه گیری می کند: «اسلام وجه سوی خدا، به معنای تسلیم آن برای اوست به این معنا که در انسان با همه وجودش رو به خدا کند و او را پرستش نماید و از ماسوای او اعراض کند و کلمه محسن اسم فاعل از مصدر احسان است و احسان به معنای به جا آوردن اعمال صالح است با داشتن یقین به آخرت همچنان که در اول سوره که می فرماید: «هدی و رحمه للمحسنین، خودش محسنین را به این معنا تفسیر کرده فرموده: الذین یقیمون الصلاه و یؤتون الزکاه و هم بالاخره هم یوقنون. کسانی که نماز می خوانند و زکات می دهند، در حالی که به آخرت یقین دارند،؛ و کلمه «عروه الوثقی» به معنای دست آویزی است که قابل جدا شدن نباشد و معنای این آیه این است که هر کس خدا را یگانه بداند و با یقین به معاد عمل صالح انجام دهد، او اهل نجات است و سرانجام هلاک نخواهد شد.» (ترجمه تفسیر المیزان، ج16؛ ص 344)
همچنین صاحب تفسیر مخزن العرفان معتقد است این آیه درصدد است راه نجات از کید شیطان را به انسان بیاموزد و با ذکر مثالی زیبا این مسئله را توضیح می دهد: «آیه راه فرار از کید شیطان و نجات از آتش نیران را به بشر می آموزد که کسی که بخواهد از شر شیطان و عذاب دوزخ محفوظ بماند بایستی به تمام قوی و مشاعر رو به سوی خدا نماید و تسلیم او گردد در حالی که نیکوکار باشد چنین کسی چنگ زده است به حلقه یا ریسمان محکمی که گسستگی ندارد و این آیه نظیر قوله تعالی است که در آیه الکرسی فرموده (وَیؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَى) تشبیه معقول است به محسوس همین طوریکه کسی بخواهد مثلاً از کوه بلندی بالا رود و بترسد از پرت شدن خود دست آویز می کند به چیز محکمی مثل ریسمان یا حلقه یا غیر آن که از پرت شدن نجات یابد و از قله کوه بتواند بالا رود همین طور کسی که بخواهد از کوه توحید بالا رود و به قله آن برسد و از کید نفس اماره و شیاطین جنی و انسی محفوظ ماند طریق آن این است که خود را به تمام جهت تسلیم امر حق تعالی نماید و تمام امور خود را تفویض به او نموده و نیز نیکوکار باشد. و الی الله علقبه الامور اشاره دارد به اینکه کسی که به کل وجه رو به خدا نماید و به خلوص نیت اعتقاد و توکل بر او نموده و تمام امور خود را واگذار به او گردانیده چنانچه از متعدی شدن (یسلم) به الی الله چنین استفاده می شود و نیز نیکوکار هم باشد... عاقبت کارش منجر به قرب و نزدیکی به جوار قرب الهی خواهد گردید» (مخزن العرفان؛ بانو امین اصفهانی؛ ج8؛ ص 144)
و نیز تفسیر نمونه منظور از تسلیم وجه برای خدا را در حقیقت اشاره به توجه کامل وجود به ذات پروردگار دانسته است و تعبیر «هو محسن» را کنایه ای از عمل صالح بعد از ایمان معرفی کرده است. (ر. ک. تفسیر نمونه؛ ناصر مکارم شیرازی؛ ج17؛ ص 67) بنابراین می توان به این نتیجه رسید که اسلام و تسلیم کامل در گروه احسان و نیکوکاری که حاصل آن توجه کامل انسان به سوی خداست و اینکه انسان به هر طرف که نور اراده الهی در تابش است رو نماید پیامدی جز هدایت در طریق نجات نیست. زیرا نقطه مقابل نور ظلمت است و از ظلمت هدایت بر نمی آید و چون ماسوی الله ظلمت است و خداوند نور، عارف کامل با توجه و عنایت خاص در مسیر نور الهی از ظلمات ها و تیرگی ها نجات می یابد و مهتدی می شود.
سنت «توکل و تدبیر الهی»
آیه: «هر که (در امر) بر خدا توکل کند خدا او را کفایت خواهد کرد که خدا امرش (بر همه عالم) نافذ و روانست و بر هر چیز قدر و اندازه ای مقرر داشته است. (و به هیچ تدبیری سر از تقدیرش نتوان پیچید). » (15)
«در کارها بر خدا توکل کن که (تنها) خدا برای مدد و نگهبانی کفایت است.» (16)
«مومنان حقیقی آنان هستند که چون ذکری از خدا شود (از عظمت و جلال خدا) دلهاشان ترسان و لرزان شود و چون آیات خدا را بر آنها تلاوت کنند بر مقام ایمانشان بیفزاید و به خدای خود در هر کار توکل می کنند.» (17)
توکل در لغت از ماده «وکل» و به معنای اعتماد امور به غیر است و گاه به وکیل، کفیل نیز گفته می شود هر چند وکیل اعم از کفیل است و وکیل حافظ امر موکل و تدبیر کننده امور او به بهترین وجه می باشد. (ر. ک. مفردات الفاظ القرآن؛ راغب اصفهانی؛ ص 882)
«توکل» در متون عرفانی از جایگاه بسیار والایی برخوردار است. یکی از مقامات عالی عرفان که سالک در سیر تکامل خویش ناگزیر به عبور از آن است مقام توکل می باشد. در توکل نوعی اقرار به اظهار عجز در کارها نهفته است (ر. ک. رسائل خواجه عبدالله انصاری؛ ص 274) و نیز توکل به این معناست که بنده همه امیدواری خود را از خلق به خاطر اعتماد به حق منقطع گرداند و در اموری که می داند قدرت بشر از آن خارج است سعی و تلاش خود را ترک کند. نکته ای که در اینجا باید توجه کرد این است که برخی گمان می کنند توکل یعنی ترک کسب و تلاش، حال آنکه این گمان، پندار نادانان است، حاصل آنکه توکل یعنی اعتماد بر خالق به گونه ای که انسان معتقد باشد هیچ قدرتی فوق قدرت او نیست و همه چیز در ید قدرت اوست، در این صورت تلاش انسان با این اعتقاد وجه زیباتری به خود می گیرد. (ر. ک. مجمع البحرین؛ الطریحی؛ الربعان الثالث و الاخیر؛ صص 547 و 546)
صاحب مصباح الهدایه توکل را تفویض امر همراه با تدبیر وکیل علی الاطلاق و اعتماد بر کفالت کفیل ارزاق (خداوند) معرفی کرده است. (ر. ک. مصبح الهدایه و مفتاح الکفایه؛ عز الدین کاشانی؛ ص 396) یکی از عرفا بر این عقیده است که «کسب کردن مانع نبود از تفویض و توکل. این هر دو عبارت بود در کسب» (تذکره الولیاء؛ عطار نیشابوری؛ ص 219) با توجه به آنچه در متون عرفانی از مقام توکل آمده است می توان به این نتیحه رسید که خداوند برای تدبیر عالم هستی به صورت کلی و تدبیر زندگی انسانها به صورت جزئی برنامه هایی تحت عنوان قضا و قدر برگزیده است. انسان با قدم گذاشتن در عرصه زندگی از دانستن بسیاری از امور نظیر آنچه در آینده اتفاق خواهد افتاد، ناآگاه است. از طرفی انسان ناگزیر به انتخاب های متعدد در گذرگاههای پرفراز و نشیب زندگی است. انسان حتی در جزئی ترین امور زندگیش دچار تردید می شود و چاره ای جز انتخاب ندارد، اما در این انتخابها کدامیک می تواند هم خیر دنیا و هم خیر ابدی او را رقم بزند، انسان ناگزیر به اتصال به نیرویی است که خود مدبر امور همه عالم است. مدیری که هیچ حول و قوه ای جز به اراده او نیست. مدبری که هیچ نیرویی بر نیروی نامتناهیش غلبه نخواهد کرد و عالم به پیدا و پنهان است. بنابراین انسان عارف به عنوان موکل وکیل شناس، پس از تلاش و انتخاب، همه امور خود را به چنین وکیل مدبری می سپارد و حاصل این وکالت چیزی جز تدبیر احسن الهی نیست.
در تفسیر آیه 3 از سوره مبارکه طلاق علامه طباطبایی (ره) به نقل از امام صادق(ع) می فرماید: «کسی که خدای تعالی به او سه چیز داده باشد، از سه چیز دریغ نمی دارد، کسی که توفیق دعایش داده باشند از اجابت دعایش دریغ نمی دارند، و کسی که توفیق شکرش دادند از زیادتر کردن نعمتش دریغ نمی دارند و کسی که نعمت توکلش دادند از موهبت کفایتش مضایقه نمی کنند، آنگاه فرمود: آیا کتاب عزوجل را خوانده ای که می فرماید: و من یتوکل علی الله فهو حسبه. کسی که بر خدا توکل کند، او وی را کافی است لئن شکرتم لازیدنکم- به طور قطع اگر شکرگزاری می کنید نعمتتان را زیاد می کنم. و ادعونی استجب لکم بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را.» (ترجمه تفسیر المیزان؛ علامه طباطبایی؛ ج19؛ ص 536) و نیز در تفسیر اثنی عشری در شأن و عظمت همین آیه حدیثی از پیامبر(ص) به ابوذر نقل می کند که فرمودند: «ای اباذر، اگر مردم اتخاذ کنند عمل به این آیه را، هر آینه کفایت کند ایشان را و نیز حضرت امیر المومنین(ع) به ابی ذر می فرماید: ... و اگر آسمان و زمین باشند بر بنده ای بسته، پس بپرهیزد خدا را هر آینه قرار دهد خدا در این دو مخرجی، و البته باید انس نیابی مگر به حق و تو را به وحشت نیندازد مگر باطل.» (تفسیر اثنی عشری؛ حسین بن احمد الحسینی؛ ج13؛ ص 208)
همو در ادامه این احادیث به این نتیجه اشاره می کند که: «آیه در مقام لزوم توکل و تفویض امور است به ذات سبحانی، زیرا مؤمن وقتی دانست که هر چیزی از ارزاق و غیر آن به تقدیر و توقیف اوست، البته تسلیم شود به تقدیر الهی و اعتماد نماید به حسن تدبیر و تقدیر او و توکل کند به او سبحانه و تعالی... از حضرت رسول(ص): اگر توکل کنید بر خدا آنطوری که سزاوار توکل بر اوست هر آیه روزی داده شوید چنانچه روزی یابند پرندگان، که هر صبح روند به حالت گرسنگی و شب آیند به حالت سیری.» (همان جا) تفسیر نمونه مفهوم توکل را آنچنان که در عرف جاهلانه استعمال می شود مورد مذمت قرار داده و می گوید: «اشتباه نشود مفهوم توکلی آنچنانکه بعضی از تحریف کنندگان پنداشته اند، چشم پوشی از عالم اسباب و دست روی دست گذاشتن و به گوشه ای نشستن نیست بلکه مفهومش خودسازی و بلند نظری و عدم وابستگی به این و آن ژرف نگری است استفاده از عالم اسباب جهان طبیعت و حیات، عین توکل بر خداست، زیرا هر تاثیر در این اسباب به خواست خدا و طبق اراده اوست.» (تفسیر نمونه؛ مکارم شیرازی؛ ج7؛ ص 86)
حاصل آنکه انسان در عمل صاحب اختیار است اما واقف به تمام اسباب و علل سازنده و یا سوزنده مادی یا معنوی نیست به همین علت قرآن کریم به انسانها این رهنمود را می دهد که چنانچه خداوند را به عنوان وکیل خود انتخاب کنید او که عالم به همه امور است تدبیر زندگی شما را به گونه ای که برای خود شما نیز غیر قابل تصور است به عهده می گیرد خداوند قدر و اندازه هر چیزی را می داند و امرش را بر همه چیز نافذ است.